جدول جو
جدول جو

معنی ول کن - جستجوی لغت در جدول جو

ول کن
(زَ / زِ)
در تداول، ول کننده. رهاکننده، دست بردارنده.
- ول کن معامله نبودن، در تداول، اصرار و ابرام و پافشاری و سماجت در کار یا در دعوا و معرکه کردن. دنبالۀ کاری را رها نکردن. (لغات عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
ول کن
ول کننده رهاکننده، دست بردارنده: تو که ول کن نیستی. یا ول کن معامله نبودن، اصرار و ابرام و پافشاری و سماجت در کارها در دعوا و معرکه کردن دنباله کاری را رها نکردن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ولکن
تصویر ولکن
لکن، ولی، اما، لیکن، ولیکن، ولیک، لیک برای مثال لنگ ولیکن نه سست زرد ولکن نه زشت / گنگ و نگردد خموش ضخم و نباشد گران (مسعودسعد - ۳۴۰)
فرهنگ فارسی عمید
نام گیاهی است اما قرأت کلمه مشکوک است. (تذکره الاولیاء ج 2 ص 326 و 328) : ابوسعید هفت سال دیگر در بیابان گشت و کل کن می خورد و با سباع می بود. (تذکره الاولیاء). فلان کس چندین سال است تا کل کن می خورد... (تذکره الاولیا). و رجوع به کلکنک شود
لغت نامه دهخدا
(گِ کُ پَ هَِ)
دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد واقع در 42هزارگزی شمال باختری تربت جام و 7هزارگزی جنوب راه شوسۀ عمومی مشهد به تربت جام. هوای آن معتدل و دارای 58 تن سکنه است. محصول آن غلات، پنبه و بنشن و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(حَ کُ)
لاحول گویان. رجوع به لاحول شود
لغت نامه دهخدا
(گَ نَ)
دهی است از دهستان دیجویجین بخش مرکزی شهرستان اردبیل که در 13 هزارگزی شمال اردبیل و 12 هزارگزی شوسۀ اردبیل به خیاو واقع شده است. هوای آن معتدل وسکنۀ آن 668 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ولیکن
تصویر ولیکن
ولکن ولی از این روی ولی ولیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولکن
تصویر ولکن
ولی ولیک
فرهنگ لغت هوشیار
پذیرا پذرفتکار آنکه چیزی را قبول کند قابل پذیرا، آنکه حواله و برات و مانند آن را بپذیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولیکن
تصویر ولیکن
((وَ لِ کَ))
استثناء را رساند، ولی، اما، از این جهت
فرهنگ فارسی معین
بخور، امر بلغیدن از سر تحکم و تحقیر
فرهنگ گویش مازندرانی
گوسفندی که از گله خارج شود و چرای انفرادی نماید، اریب، راه
فرهنگ گویش مازندرانی
قلاب ماهی گیری
فرهنگ گویش مازندرانی
پذیرنده
دیکشنری اردو به فارسی